پيام
+
راويِ اردوي راهيان نورمون :
تو اردوي امسالِ برادرا، يه آقا پسري صدام کرد و گفت : حاج آقا راسته که ميگن اينجا بايد بطلبند تا بياي؟
گفتم : آره
جواب داد : پس چرا من که اين همه گناه کارم رو اينجا راه ميدن و ميطلبن؟
دوباره ادامه داد : پارسال براي تفريح اومدم راهيان نور؛ ولي ديدم نه اينجا با جاهاي ديگه فرق ميکنه ؛ دلم شکست... گريه و زاري و التماس... خلاصه عهد بستم که طرف گناه نرم

علي در کلبه درويشي
92/2/7

ثانيه ها...
امسال هم نميخواستم بيام حتي بليطم براي تهران آماده بود؛ ولي نميدونم چي شد که يهو ديدم اينجام...
ثانيه ها...
گفتم : از پارسال چي تغيير کردي ؟ طرف گناه ميري باز ؟
جواب داد : خيلي رعايت ميکنم حاج آقا ، خيلي کمتر گناه مياد سراغم...
ثانيه ها...
*يه آدم ديگه شده بود؛ خيلي خوب تونسته بود مواظبت کنه... مزدش رو از شهدا گرفته بود...*
ثانيه ها...
اي کاش... :(
خيال من
دلم براي شلمچه تنگ شد:'(
محمد تقي خوش خواهش
اوف گفتي شلمچه دلم رفت طلائيه و فکه
خيال من
واي که چه حالي ميشه آدم من توي اردو اصلا به حرف راوي گوش نميدادم ولي وقتي رفتيم اروند يه زنه برگشت بهم ميگه ميشه حرفاي راوي رو برام بنويسي منم توي رو دروايسي قبول کردم همونجا بود که متحول شدم احساس ميکنم از طرف خدا بود
خيال من
:)
||عليرضا خان||
امسال اولين فيد امام رضا رو زدم ... گفتم 6 يال شد بطلب ديگه ..... تو مرخصي که اومدم اونم همش 20 روز بود ... با خونواده رفتيم مشهد ... البته اونا قبلا بليت گرفته بودن ... طلبيدن واقعا عجيبه : (
پر واز بانو
تحول، واقعا واژه ي عجيبي ست...:(
خانه ي خانواده
...
خيال من
:)
سايه سادات ツ
خوش به حال اون گناهکارايي که اينجوري طلبيده ميشن و با نگاهي که بهشون ميشه يهو متحول ميشن .......
دلسوخته حسين
قبول باشه خواهري
خيال من
ممنون:)