شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ راويِ اردوي راهيان نورمون : تو اردوي امسالِ برادرا، يه آقا پسري صدام کرد و گفت : حاج آقا راسته که ميگن اينجا بايد بطلبند تا بياي؟ گفتم : آره جواب داد : پس چرا من که اين همه گناه کارم رو اينجا راه ميدن و ميطلبن؟ دوباره ادامه داد : پارسال براي تفريح اومدم راهيان نور؛ ولي ديدم نه اينجا با جاهاي ديگه فرق ميکنه ؛ دلم شکست... گريه و زاري و التماس... خلاصه عهد بستم که طرف گناه نرم
امسال هم نميخواستم بيام حتي بليطم براي تهران آماده بود؛ ولي نميدونم چي شد که يهو ديدم اينجام...
گفتم : از پارسال چي تغيير کردي ؟ طرف گناه ميري باز ؟ جواب داد : خيلي رعايت ميکنم حاج آقا ، خيلي کمتر گناه مياد سراغم...
*يه آدم ديگه شده بود؛ خيلي خوب تونسته بود مواظبت کنه... مزدش رو از شهدا گرفته بود...*
اي کاش... :(
خيال من
دلم براي شلمچه تنگ شد:'(
اوف گفتي شلمچه دلم رفت طلائيه و فکه
خيال من
واي که چه حالي ميشه آدم من توي اردو اصلا به حرف راوي گوش نميدادم ولي وقتي رفتيم اروند يه زنه برگشت بهم ميگه ميشه حرفاي راوي رو برام بنويسي منم توي رو دروايسي قبول کردم همونجا بود که متحول شدم احساس ميکنم از طرف خدا بود
خيال من
:)
امسال اولين فيد امام رضا رو زدم ... گفتم 6 يال شد بطلب ديگه ..... تو مرخصي که اومدم اونم همش 20 روز بود ... با خونواده رفتيم مشهد ... البته اونا قبلا بليت گرفته بودن ... طلبيدن واقعا عجيبه : (
تحول، واقعا واژه ي عجيبي ست...:(
خيال من
:)
خوش به حال اون گناهکارايي که اينجوري طلبيده ميشن و با نگاهي که بهشون ميشه يهو متحول ميشن .......
قبول باشه خواهري
خيال من
ممنون:)
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top