ثانیه ها...

سالها ثانیه ها را بشمارم ، بر سر عهدی که با تو دارم...

دعا، آه، اشک ...

ای مهدی فاطمه و ای گمشده دل ها! می دانم کجایی. روزی که همه حاجیان در عرفاتند، تو را جز در عرفات کجا می توان یافت. در کدام گوشه از این صحرای پر از زمزمه به نجوا ایستاده ای. چشمان منتظرم را با نگاهت بنواز و هق هق گلویم را با حضورت آرام کن.

خدایا!


به که واگذارم می کنی؟


به سوی که می فرستی ام؟


به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.


یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند

و مرا از خویش برانند؟


یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند

و خواری ام را طلب می کنند؟


 من به سوی دیگران دست دراز کنم؟

 در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.

ای توشه و توان سختی هایم


[ سه شنبه 91/8/2 ] [ 5:21 عصر ] [ ثانیه ها ] [ نظر ]