آرام بغض گلو را مهار میکند...
از زیر باران نگاه ها فرار میکند
دلش هوای رهای مزار میکند
دوباره طرح نجیب و سیاه چادر را
بر روی قاب تنش استوار می کند
دوباره شکل همیشه کلاس بالانه
پیکان کهنه ای او را سوار میکند
و غرق در تب غمهای تازه مد شده
آرام بغض گلو را مهار میکند
نگاه می کند آن سمت رو به ماشینی
که دختر سر راهی سوار میکند
و اینکه دامن هشت سال پاکبازی را
انکار کردن و شک لکه دار می کند
حجاب عار شده یا عار شده حجاب
دائم همین را شال ها تکرار می کند
یک شهر با آرایش وحشی و بیگانه
ازپیشرفتش همه را هوشیار می کند
یک سایت تبلیغاتی غربی که انسان را
از دین و و دینداری فقط بیزار میکند
وقتی که معنا می شود افسردگی، ایمان
کاری که تنها آدم بیکار می کند
آرامگاه لاله ها آنجاست سمت عشق
در قطعه ی شش لاله را دیدار می کند
فانوس روی خاک سردش رو به خاموشی
مهتاب بالای سرش اصرار می کند
..